کد خبر : 5406
تاریخ انتشار : یکشنبه 13 مارس 2022 - 15:58

آسیه جمالی گشتی

دختری بی پناه از دیار سبز سرزمینم

دختری بی پناه از دیار سبز سرزمینم
سالها پیش پدر و مادرم را از دست دادم، مجبور شدم عازم تهران شوم و در خانه های مردم پرستاری کنم. آن سال ها مشکل جسمی نداشتم اما به مرور که سنم بالا رفت و فشار کاری زیادی که داشتم دیسک کمر اولین عارضه ای بود که نمایان شد.

به گزارش بهجت خبر؛ در روزگارانی که همه در تکاپو اند، گوشه گوشه ی آن هستند زنان و دخترانی بی سرپرست و بدسرپرست که با مشقت فراوان زندگی را تجربه می کنند. گویا آنان هر روز در حال امتحان پس دادن زندگی اند. مدام تلخی ها را مرور می کنند و ما انسان های غافل، بی تفاوت از کنار شان عبور می کنیم و با گفتن ِشاید دست تقدیر اینگونه برایشان رقم زده است، خود را توجیه کرده ایم.
اما ما انسان های معقول نباید در برابر شان سکوت را جایز بدانیم.کاش فرصتی باشد که فقر ریشه کن شود.
زنگ تلفنم به صدا در آمد، ناشناسی که نمیدانم کیست آنسوی خط به انتظار نشسته بود. با لحنی آرام و متین گویا که با استرس شماره مرا گرفته است، حرف میزد.
من اما با لحنی محکم به او قوت قلب بخشیدم تا بتوانم به درد های دلش گوش فرا دهم.
صدایی ملتمسانه و عاجزانه، تمنای کمک میکرد. دردهایش را دانه به دانه با وضوح، بیان کرد، مشتاق شدم بیشتر بشنوم.
سالها پیش پدر و مادرم را از دست دادم، مجبور شدم عازم تهران شوم و در خانه های مردم پرستاری کنم.
آن سال ها مشکل جسمی نداشتم اما به مرور که سنم بالا رفت و فشار کاری زیادی که داشتم دیسک کمر اولین عارضه ای بود که نمایان شد.
با او قرار ملاقات گذاشتم و پس از چند روز عازم روستای مورد نظر شدم.پرسان پرسان به منزلش رسیدم. با استقبال خوب او مواجه شدم و با هدایت و راهنمایی اش وارد اتاق محقری شدم که هم اتاق بود و هم آشپزخانه! یعنی همه خانه ی او!
امروز سنگ صبوری بودم که لابلای دردهایش گاهی سوالاتی هم می پرسیدم.می گفت؛ بیش از یک سال است که به بیماری پوستی پسوریازیس مبتلا شده ام، علاوه بر آن دچار دیسک کمر و مشکل تیروئید هستم. با گفتن این جملات، قبل از کامل شدن توضیحاتش، نظرم به پوست دست هایش جلب شد.
دست هایی که زخم های فراوان ناشی از پسوریازیس، لطافت و زیباییش را به خطر انداخته بود.
و اما پسوریازیس چیست؟! بیماری پسوریازیس که با نام‌های بیماری صدف پوستی یا صدفک هم شناخته می‌شود ، یک بیماری پوستی خودایمنی است. یعنی بدن علیه خودش عمل می‌کند. پسوریازیس یک بیماری مزمن است که در حال رفت‌و‌آمد است یعنی گاهی هست و گاهی نیست.
سلول‌های مرده و آسیب‌دیده پوست انسان دائم در حال ریزش هستند و سلول‌های سالم و جدید جایگزین آن‌ها می‌شوند ولی در این بیماری به دلیل سیگنال‌ها و دستورات اشتباهی که به سلول‌های پوستی می‌رسد، سلول‌ها با سرعتی بسیار بیشتر از ریزش سلول‌ها، تولید می‌شوند. به این ترتیب پسوریازیس سبب پوسته‌پوسته شدن پوست می‌شود و ظاهری نامناسب به پوست فرد می‌دهد.
حال برای درمان یک دختر روستایی بی سرپرست که با بیماری های مختلف مبارزه می کند، چکار باید کرد؟
در اندوه فرو رفتم و با حالتی بهم ریخته به ادامه حرف هایش گوش فرا دادم.
از احوال و روزگاران سختی که بر وی گذشت سخن گفت؛ با دریافت یارانه و مستمری از کمیته امداد امرار معاش کردن برای کسی که هزینه سرسام آور دارو هم بدان اضافه شده، کار آسانی نیست. گذران یک زندگی معمولی بدون داشتن بیمار آسانتر است اما شرایط سخت من با این وضعیت کلافه کننده است.
از گفتارش پیدا بود که دردهای فراوانی را تحمل کرده حتی فاصله گرفتن خانواده از وی عذابش می دهد. بهر حال درمان همزمان چند نوع بیماری، هزینه بالایی در بردارد و از عهده هر کسی بر نمی آید به همین سبب خانواده (خواهران و برادران) از او دوری کرده اند و این مساله بیشترین ضربات روحی را به وی وارد کرده است.


از درد و سائیدگی مهره های کمر تا پرکاری تیروئید و مشکل لگن تا رسیدن به پسوریازیس، از تنهایی به بار کشیدن مسولیت سنگین زندگی که توانش را ندارد تا دلسوزی مردم و بدهکاری هایی که در دفتر مغازه داران محل به یادگار مانده،همه را شرح داد و مرا نگران آینده اش کرد.


کمبود ویتامین دی درد دیگری بود که یدک می کشید می گفت تحت درمان دکتر قربان زاده فوق تخصص پوست و مو هستم، اما به دلیل هزینه بالای داروها، ویزیت و رفت و آمد به رشت، امکان ادامه درمان برایم مقدور نیست و دوره درمان نیمه کاره مانده است.
پیشنهاد دادم خود را در اسرع وقت به کمیته امداد شهرستان معرفی و شرح حالش را جامع و کامل بیان کند که قطعا به مشکلاتش رسیدگی می شود
دختر ِ میزبان در جواب گفت: که مدتی است تحت پوشش این نهاد مردمی هستم، اما با مستمری ماهانه و دریافت یارانه، از پس مشکلات بر نمی آیم، چرا که درمان بیماری های من فراتر از این ها هزینه بردار است.
من نجابت و فروتنی این خواهر را تحسین می کنم. چرا که از سر اجبار دست نیاز سوی من دراز کرد.
گاهی لازم است تکبر را کنار بزنیم و همدردی کنیم با نیازمندان که خدا عوض آنرا خواهد داد.
این خانم مستلزم نگاه پرمهر همه ماست، اگر در توان شماست به استقبال بهار با دل تکانی برویم، نه خانه تکانی،که خانه تکانی را چشم می بیند و دل تکانی را دل! و رضایت خدا شرط قشنگی است برای رسیدن به خدا.
انتهای پیام

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.